فک کنم توی پست های قبلی نوشتم با همکلاسیم برای کار قرار داشتیم.اقا چشمتون روز بد نبینه و خدا برای دشمنتون نخواد مخ منو با یه نفر دیگه کرفتن به کار.شبش یهو صداش در اومد شرکت بازاریابی شبکه ایه بازم اصرار کرد که نه با چیزی که فکر میکنی فرق میکنه فرداشم باهام تایم ست کردن برم اونحا دلم میخواست اونحا بزنم تو سرشون و تو سر خودم که باز الکی خام شدم و پرزنت شدم تو این شرکت ها :|

چون قبلا تجربه مزخرفی داشتم ازین شرکتها دوران دانشجویی یه مدت به صورت شغل نیمه وقت تستش کرده بودم و به شدت ضرر کرده بودم.

خلاصه اگه در جریان باشید میدونید که همشون توهم پولدار شدن دارن و میخوان یه شبه ره صدساله برن بدون هیچ تخصصی و فقط از طریق زیر مجموعه جمع کردن.

خلاصه بعدش به هر طریقی سعی کردم حالیش کنم که اقا من نمیخوام بیام.بعد باز به بهونه یه کار دیگه بندم شده این همکلاسی که اره فلان طراحی سایت رو با 200 تومن انجام میدی بیشتر نمیخوایم پول بدیم.

اونقدر عصبانی بودم که دلم میخواست بلاکش کنم که اونقدر کار ادمو بی ارزش میکنه . تازه تکلیف تعیین میکنه و قیمت تعیین میکنه.منم گفتم نه این فقط پول هاست و دامینشه.حالا من اون روز تو شرایطی بودم که یه دستم به خواهرزاده ام بند  بود یه دستم به اشپزی و اماده شدن که برم بیمارستان و اصلا اعصابم نمیکشید.اینم هی زنگ و پیام.اینم هی پیام و زنگ.حالا باز امروزم با چرب زبونی پی ام داده برای همین طراحی سایت و اینا.خدا میدونه چی گفته تو پیامش.ولی اصلا دلم نمیخواد پیامش باز کنم یا دیکه باش در ارتباط باشم.چون اون روزم به دروغ اصرار داشت منو ببره تو این شرکته و بگه فرق میکنه.

حالام نه تنها نمیتونم بش اطمینان کنم دلم میخواد بلاکش کنم.

حتما فکر کرده میتونه به بهونه طراحی سایت منو بکشونه اونجا و ولم نکنه مجبورم کنه برم بزنم و برم تو شرکته بازاریابی.

 


هرجوره فکر میکنم من تنها مناسب شغل معلمی هستم و برای مدرسی به درد میخورم و به شدت به این کار علاقه مندم ازونجایی که من عاشق اینم چیزهای جدید رو که میخونم و تجربه میکنم با بقیه به اشتراک بزارم و اروم و  قرار ندارم.حتی عاشق کمک کردن به بقیه هستم و اینکه کاری ازم بربیاد برای هیچکس دریغ نمیکنم.

خدایا منو به ارزوم برسون توی یه تخصصی مدرس بشم.این هم هیجان فقط با تدریس اروم میشه.من یه بیش فعالم میدونم.


واسم ایمیل اومده که :

کارهایی که فقط آقایان جذاب برای گذاشتن قرار ملاقات انجام می‌دهند.

امیدوارم ایمیل بعدی ک میاد عنوانش این باشه :

چطور وقتی اقایون جذاب پیشنهاد ملاقات می‌دهند جفتک نیندازیم. 

این بیشتر مناسب حال و روز منه. 


دیدی بعضی چیزارو دوست داری و فرصت نشده توی زندگی واسشون وقت بزاری و بهشون برسی؟

مثلا من الان دلم میخواست برای خالی شدن این فکرهای توی سرم. یه موسیقی بلد بودم مثل سنتور که عاشقشم

میذاشتم جلوم و میزدم و میزدم تا با صداش آروم بشم تا دستام حرکت بدم و خشم درونیم ازین دلتنگی و دلخوری از آدما خالی بشه.

من به یه جای امن احتیاج دارم تا با خودم خلوت کنم. 

اما الان سنتور بلد نیستم که هیچ موسیقی دیگه ای هم بلد نیستم نهایتا بتونم یکم سوت بزنم و برم تو حموم برای خودم آواز سر بدم یا عین این چنذشب آهنگ درخت از ابی یا یه کاری کن شادمهر بزارم و از ته جونم باش فریاد بزنم و بخونم و بقیه رو از صدای گوش خراشم آزار بدم :)) 


درو باز میکنی وارد خونه میشی بوی سبزی و کدو میاد.

بوی آش. 

ازون آش هایی که قراره تا مغز استخوانت که از سرما یخ زده رو گرم کنه و روح و روانت رو تازه کنه تا نفس داشته باشی برای ادامه ی راه

همین که چراغی روشنه توی خونه و به این چیزای ساده دلگرم میشم لبخندی کنج لبم جا خوش میکنه :) 


کاش یه دوستی کسی بود شب میومد خونمون پیشم میموند. دوست دارم شب ها جدای از نت یه دوستی کنارم باشه بزنیم تو سر و کله همه دیگه باهم ورق بازی کنیم. منچ بازی کنیم.اشپزی کنم و یه دلگرمی واسم باشه.حالا نیاین بگین وقت شوهرته. خودم میدونم هست ولی خوب کسی رو ندارم :)) یعنی هرکی رو میخوام منو نمیخواد.????????

خلاصه که منظورم ازین پست یه دوسته دختر پایه بود.مثل فرناز و دوران نوجوانی و قبل دانشگاه که خونه‌شون میرفتم و باهم بودیم شب ها تا صبح. باهم کلاس میرفتیم. یه جورایی آذر که میشه همیشه تو فکر فرنازم. به‌هرحال 14سال دوستیه مگه میشه یادش نبودم اونم ماه تولدش. خلاصه که عجیب دلم اون دو همی هامون رو میخواد با خواهرش و دختر عموش.من خیلی اتفاقات و وقایع رو زودتر از سنم تجربه کردم حتی مسافرت مجردی رو 10 11 سالگی تجربه کردم. 

الان که فکر میکنم متوجه میشم هیچ وقت جذاب نیست زودتر از همسن و سالای خودت بزرگ بشی. چون در عین حالی که الان دلم دور همی میخواد و کسی نیست اگر هم کسی بود من حوصله ام نمی‌کشید. میدونید که چی میگم. 

آدم میگه آخرش چی این همه شب بیدار بودید حرف زدید. بشین سر زندگیت یه زبان جدید یه کار جدید برای آینده ات یاد بگیر ته ذهنم دقیقا همین یه جمله اس پیشرفت و دوری از گروه های بیهوده. 

خلاصه که سعی کنید هرچیزی رو تو سن خودش تجربه کنید و اینقدر تفاوت بین تون نباشه با هم دوره ای های خودتون. 

روحیه الانم خیلی میطلبه یه دختر خوابگاهی دور از اصفهان باشم و با آدمای جدید این تنهایی رو پر کنم. 


مدتیه خودمو قزنطینه کردم تا برم خونه یکی از دوستای قدیمی ام.چندین بار بهم گفت بیا و منم دیگه میخوام دل رو بزنم به دریا. از اونجایی که این مدت همیشه خونه بودم و واقعا حوصلم سر رفته نیاز دارم به این تفریح ضمن اینکه دوستم و دختر گلش هم خونه بودن و خوب امیدوارم اتفاقی نیفته. اینطوری میتونم یکم با دختر کوچولوش بازی کنم و اونم از تنهایی در بیاد. تو تمام مدت کرونا همیشه میگفتم و میگم کسایی که بچه کوچیک دارن چطور این روزهارو میگذرونند؟ واقعا خودمون بریدیم.بچه ها
هر موقع میخوام روی همین شغل فعلی تمرکز کنم و ادامه بدم تا متخصص بشم یه شغل جدید با دنیای جدید پیدا میکنم :)) نه اینکه پشیمون بشم نه! اما وقتی دیدم این عنوان جدید چقدر آینده داره تصمیم گرفتم یه کرمی بریزم برای یادگیریش:| خدا بخیر بگذرونه.
ذهنم پر از حرفه اما نمیتونم بیانشون کنم. شاید وسواس فکریم بدتر‌ شده شایدم دچار اضطراب شدم. شب عجیبی بود. البته روز عجیبی رو هم گذروندم اما این لحظات آخر شب دلم رو خالی کرد.یه دفعه بغضی گلوم رو فشار داد و یه غم بزرگ حس کردم. از خوندن خبر؟ از آینده نامعلوم خودم؟ فقط چیزی که واضح و روشنه دوست دارم بزنم زیر گریه. اینطوری شاید ذهنم آروم بشه. شاید بنویسم وبنویسم تا آروم بشم. تا این ذهن آروم بشه تا دلم آروم بشه.
همه منتظرن واکسن بیاد و کمپین راه انداختن برای واکسنی که هیچ اطلاعاتی ازش در دسترس نیست! من حس خوبی به این داستان واکسن ندارم و اینکه به این زودی به تولید انبوه برسه! اونم بدون هیچ اطلاعات موجود ازش! کاش مردم هم کمی تحقیق کنند و الکی یه کمپین راه میفته عین سیاهی لشکر هشتگ نزنند! یکم صبر کنیم ببینیم اصلا چیه و چقدر میشه اطمینان کرد برای و تاثیرش چقدره. بدون اطلاعات درخواست چی دارند؟ با این همه هشتگ زدن کجا رو گرفتن که دست بردار نیستن؟
باز من تصمیم گرفتم روی این پروژه تمرکز کنم و الان دچار افکار پریشون شدم. این روزا زیاد دارم با مشکل عدم تمرکز دست و پنجه نرم میکنم و ازین موضوع عمیقا ناراحتم. نمیدونم چیکار کنم تا بتونم خیلی راحت و آسوده بشینم سرکارهام. پیشنهادتون برای تمرین تمرکز چیه؟ چه طوری هجوم افکار و حواس پرتی رو مدیریت میکنید؟
برخلاف خیلی از آدمهای روی زمین من علاقه زیادی به خورشت کرفس دارم البته با دستور پخت خاص خودم. امروز تصمیم گرفتم برای شام کرفس بزارم اما ناآگاهانه سرچ کردم و از روی دستور پخت یه سایتی جلو رفتم و الان که طعمش رو تست کردم از خورشت کرفس حس تنفر بهم دست داد و نمیتونم اذعایی کنم ک خورشتی پختم به به و مزه بهشت میده! در حال حاضر مزه هرچیزی میده جز کرفس و بهشت:(( وقتشه سایت آشپزی گلابی رو بالا بیارم و با رسپی های هیجان انگیزم دنیارو به خورشت کرفس علاقمند کنم! مشکل
تا قبل از اینکه برم سر کارهام بگم که یه دوره ای شرکت کردم اونقدر جذابه که از هر صحبت استاد دارم به مشکلات درونی خودم پی میبرم! از جلمه کمال گرایی! دارم یاد میگیرم کمال گرایی رو کنار بزارم و اگه بتونم این عادت رو کنار بزارم درهایی از زندگی بهم گشوده میشه که الکی بابتشون خودم رو اذیت میکردم و شاید بتونم تمام ایده هامو با کنار گذاشتنش شروع کنم و این قدمیه که یک ساله برنداشتم و هی به فردا موکول میکنم! هر روز میگم نه این رو بلد نیستم! اون رو بلد نیستم و همیشه
امیدوارم روزی برسه که خونه خودم رو داشته باشم و مهمونی دعوت نکنم که تا صبح بخواد بیدار باشه! رسما این چند روز خوابم بهم ریخت و دیروز کلا به زور و بدبختی روز رو شب کردم! اونقدر که دیشب گیج خواب بودم و تمام ظرف های دیروز رو تو ظرفشویی رها کردم تا استراحت کنم. تمام تمرین های دوره مونده. پروژه هام مونده و هزاران کار عقب افتاده دیگر! امید داشتم کرونا باعث بشه یه مدت مهمون نداشته باشیم! اما گویا کرونا هم نمیتونه جلوی مسافرت خیلی هارو بگیره ???????? خوشحالم باهاشون
من قلم خودم رو دوست ندارم و اصلا در این زمینه اعتماد به نفس ندارم. اگر به هر دلیلی نمونه کارم رد بشه. تصمیم دارم دیگه تو این حوزه فعالیت نکنم و برم دنبال این که برای بهتر شدن خودم تلاش کنم. این همه از خودم بدم میاد و کار خودم رو دوست ندارم نمیدونم دلیلش چیه ولی چند هفته اس افتاده به جونم و اصلا دیگه دلم نمیخواد بنویسم نمیدونم چرا از قلم خودم متنفر شدم! الانم نمونه کار جدیدم برای این پروژه جدید اماده نیست و دارم از شدت استرس بالا میارم.
چشمام رسوب کرده داخلش و عضلات چشم ام رو درگیر کرده:) دیشب اپتومتریست اینارو گفت و یه قطره زد داخل چشم ام و گفت از اتاق برو بیرون ده مین دیگه بیا و بعد باز معاینه کرد و باز قطره ریخت گفت برو بیرون از اتاق و باز بیا معاینه کنم. مجدد معاینه کرد و گفت حالا بهتر شد و یه قطره میدم داخل خونه استفاده کن. بعد از تموم شدن داروهم بیا ویزیت بشی و اگر خوب نشده بودی ارجاعت بدم متخصص چشم پزشکی. گفت التهابات داخل چشمت یه جور حساسیته که علتش مشخص نیست اما چشم هات درگیر
یک سال تمام محصول دذیجیتال نقدو بررسی می‌کردم. از گوشی بگیر تا میکروفون و دوربین و پاوربانک و هارد و هنذفری و میکرفون و هر آنچه فکر کنید. حالا موقع اینقدر حال ندارم بشینم بخونم ببینم چه امکاناتی داره سریع از خود پشتیبانی گاه امار میگیرم و میپرسم. محض رضای خدا هم جز سایتی که خودم کار میکردم بقیه جاها عین ادم نقد و بررسی نمی‌کنند. وسایلم برسه اوکی باشه میرم به پشتیبانی این گاهه پیام میدم، میگم من فی سبیل‌الله براتون نقد و بررسی می‌نویسم
به به چه تور دلچسبی رفتم. اصلا فکر نمیکردم طبیعت لرستان اینقدر قشنگ و دلبربا باشه. تازه فکر کن با یه تور باحال بری و لیدر رو اختصاصی گیر بیاری بهت کل گونه های گیاهی منطقه و حیوان‌ها رو یاد بده. واقعا از این معاشرت علمی تفریحی لذت بردم. :)) ادم هرچی رها میکنه بهتر اتفاقات قشنگ‌تری میفته هرچیزی یادم میداد دو دقیقه بعد اسمش یادم نبود اینقدر محو چیزای دیگه بودم.
تغییر کردن خیلی سخته خیلی سخت! فراتر از حد تصورم سخته تمام این عادت های مخربی که سال ها داشتم روجایگزین با عادت های مثبت کنم. حالا ادم بگرده ببینه مقصرش مامان باباش بودن خودش بودند و هرکسی بوده ربطی نداره. در اخر ادم مجبورخه تغییر کنه و این راه تغییر کردن فقط از خودش میگذره و باید بابتش تلاش کنه.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کسب_درآمد_ازسایتها .Anyway فروشگاه اینترنتی فرش فروش تعمیر و ارتقای فلزیاب موسسه حقوقی و بین المللی سام akhbar tecnolozh13